۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

آفتاب در شهر . . .


آفتاب در شهر

دیروز آفتاب
با بوسه و سلام به هر بام و در دمید
دیروز آفتاب
پندار ابر را
با تیغ زر درید
دیروز آفتاب
در شهر می گذشت
با گامش اشتیاق
با چشم او نوازش و لبخند
با دست او نیاز به پیوند
دلهای سرد را
گرمی نشاند و رفت
عطر امید را
هر سو کشاند و رفت
ای روشنای دیده و دلهای بی شمار
ای جان آفتاب
بار دگر ز روزن دل خستگان بتاب
 سیاوش کسرایی

هیچ نظری موجود نیست: