۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

آفتاب در شهر . . .


آفتاب در شهر

دیروز آفتاب
با بوسه و سلام به هر بام و در دمید
دیروز آفتاب
پندار ابر را
با تیغ زر درید
دیروز آفتاب
در شهر می گذشت
با گامش اشتیاق
با چشم او نوازش و لبخند
با دست او نیاز به پیوند
دلهای سرد را
گرمی نشاند و رفت
عطر امید را
هر سو کشاند و رفت
ای روشنای دیده و دلهای بی شمار
ای جان آفتاب
بار دگر ز روزن دل خستگان بتاب
 سیاوش کسرایی

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

کلاس اولی ها . . .

بدون شرح . . .

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم . . .

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
کریمان جان فدای دوست کردند
سگی بگذار ما هم مردمانیم
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مرده پرست و خصم جانیم
چو بعد مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه زدن
رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مرده وار ای دل ازیرا
به هستی متهم ما زین زبانیم
مولوی

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

دو رباعی از اخوان . . .

مهدی اخوان ثالث
خشکید و کویر لوت شد دریامان
امروز بد و از آن بتر فردامان
زین تیره دل دیو سفت مشتی شمر
چون آخرت یزید شد دنیامان

* * * *
گر زری و گر سیم زر اندودی ، باش
گر بحری و گر نهری و گر رودی ، باش
در این قفس شوم ، چه طاووس چه بوم
چون ره ابدی ست ، هر کجا بودی ، باش
مهدی اخوان ثالث

۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

. . . در آستانه ی روز قدس

شعری از فريدون مشيری با صدای حامد نيك پی


دریا ـ صبور و سنگین.
می‌خواند و می‌نوشت:
«من خواب نیستم
خاموش اگر نشستم
مرداب نیستم
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم
روشن شود که آتشم و آب نیستم
 . . . . .