۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

بیاد ایرج بسطامی و همراهانش

بیاد ایرج بسطامی و همراهانش در سالروز فاجعه دلخراش زلزله بم

۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

مرد و مسلمان واقعی

می گویند  وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به این کار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّر الدین شاه  و مادرمرحوم دکتر امینی رسید به رضاشاه پیغام فرستاد  که مگر من مرده ام که می خواهی از بازار  پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم. و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد.
یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد. روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت  که متوجّه شد مغازه ای بسته است. ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه  یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند. شاه پرسید:   پدر سوخته چرا  مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست دراین روز عرق بفروشم. شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است. آنوقت رضا شاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت:
"در این مملکت یک مرد واقعی داریم آنهم خانم فخر الدوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است.
بر گرفته از وبسایت دکتر خزعلی

۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

خزان

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است
گویی به مثل پیرهن رنگ رزان است
منوچهری دامغانی

۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

Thanks, Steve

Thanks, Steveجهان در بدرقه نابغه اش یکصدا میگوید 

۱۳۹۰ مهر ۱۰, یکشنبه

تراژدی رومئو و ژولیت دنیای مدرن

هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما

Tragedy of modern day Romeo and Juliet: The lovers driven to suicide by Iranian regime that threw them in jail for being friends with a human rights activist


۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

پاییز


پاییز



باز پاییز است و آوای فرو افتادن هر برگ
باغ و باد و پچ پچ برگ چنار از دور
پنجه های التماس هر درخت خشک
آسمان و چشمه های فواره هایش کور
عصر و از آهنگ غم سرشار
باد و قیچی های ناپیدای او در کار
هر فرو افتادن برگی پیام مرگ
باز پاییز است و آوای فرو افتادن هر برگ
منصور اوجی

۱۳۹۰ شهریور ۱۲, شنبه

بدون شرح

  مریم طوسی دونده دوی۲۰۰ متر در  مسابقات جهانی دو و میدانی در کره جنوبی
برای دیدن بقیه عکسها اینجا کلیک کنید

۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

تصاویر جدیدی از خشکسالی دریاچه اورمیه

حیدربابا، اورمی گولی سوسوزدی

باغری یانیب،‌ دیل دوداقی، قئردوزدی

...بوگلینین، یوخدی اَری؟! یالقوزدی؟!

زامان بویو، آخان چایا،‌ نه گلدی؟

شیرین سویا، آجی چایا، نه گلدی؟


۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

بهار عرب

 

کاریکاتور از
 Thomas Plaßmann توماس پلاسمان

۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

سکوت

مرگت درست از لحظه یی آغاز می شود که در برابر آن چه مهم است، سکوت می کنی

۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

ای آزادی تو چیستی ؟؟؟

ای آزادی تو چیستی ؟؟؟

که از برایت

تن ها مصلوب

زندان ها پر

سرها به دار آویخته

مادر ها بی فرزند

و فرزندان بی پدر میشوند
چقدر بی هویتی تو

این بار " ازادی"

الف نامت را بدون کلاه مینویسم

تا دیگر به نام نیکت

هیچ کلاهی

بر سرت نگذارند

۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

The Accordion - Jafar Panahi آکاردئون - جعفر پناهی

آکاردئون آخرین فیلم جعفر پناهی

۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

قناری گفت

قناری گفت

قناری گفت: - کره ی ما
کره ی قفس ها با میله های زرین و چینه دان چینی

ماهی سرخ سر سفره ی هفت سین اش به محیطی تعبیر کرد
که هر بهار
متولد می شود

کرکس گفت:- سیاره ی من
سیاره ی بی همتایی که در آن
مرگ
مائده می آفریند


کوسه گفت: - زمین
سفره ی برکت خیز اقیانوس ها

انسان سخنی نگفت
تنها او بود که جامه به تن داشت
و آستینش از اشک پر بود
*
احمد شاملو - دفتر شعر در آستانه

۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

بر کدام جنازه زار می‌زند...؟

برکدام جنازه زار می زند...؟
*بر کدام جنازه زار می زند این ساز؟
بر کدام مرده ی پنهان می گرید
این ساز بی زمان؟
در کدام غار
بر کدام تاریخ می موید این سیم وزه؟ این پنجه ی نادان؟
بگذار برخیزد مردم بی لبخند
بگذار برخیزد!

زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمه ی صافی
زاری بر لقاح شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراع بلند نسیم
زاری بر سپیدار سبز بالا بس تلخ است
بر برکه ی لاجوردین ماهی و باد چه می کند این مدیحه گوی تباهی؟
مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند
زیر دریچه های بی گناهی؟
بگذار برخیزد مردم بی لبخند
بگذار برخیزد

احمد شاملو - مجموعه ی در آستانه


۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

آزادی

„Die Freiheit der Sklaven mißt man an der Länge ihrer Kette.“Stanislaw Jerzy Lec

آزادی یک برده را میتوان با طول زنجیرش اندازه گرفت


۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

سفر برای وطن

ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس
چه سفر ها کرده ایم
چه سفر ها کرده ایم
ما برای بوسیدن خاک سر قله ها
چه خطرها کرده ایم
چه خطرها کرده ایم
ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود
رنج دوران برده ایم
رنج دوران برده ایم
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
خون دل ها خورده ایم
خون دل ها خورده ایم
ما برای بوییدن بوی گل نسترن
چه سفر ها کرده ایم
چه سفر ها کرده ایم
ما برای نوشیدن شورابه های کویر
چه خطرها کرده ایم
چه خطرها کرده ایم
ما برای خواندن این قصه عشق به خاک
رنج دوران برده ایم
رنج دوران برده ایم
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک
خون دل ها خورده ایم
خون دل ها خورده ایم
نادر ابراهیمی

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

بدرقه بزرگ

خدا حافظ قهرمان

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

ناصر حجازی به کما رفت

جــرس: در حالیکه ناصر حجازی، از پیشکسوتان فوتبال ایران و منتقدین دولت، ساعتهاست در حالت کما و بخش مراقبت های ویژه به سر می برد، خانواده حجازی مانند ماههای اخیر، از عموم مردم و فوتبال دوستان تقاضا کردند تا برای سلامتی این مرد دوست داشتنی و عافیت او دست به دعا بردارند ادامه 

۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

مسیحا نفسی . . .

عید پاک بر تمام مسیحیان جهان بویژه هموطنان مسیحی مبارک باد


مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید
زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی آنجا به امید قبسی می‌آید
هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید
جرعه‌ای ده که به میخانهٔ ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هنوزش نفسی می‌آید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی می‌آید

حافظ

۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

بهارتان سبز , هر روزتان نوروز و نوروزتان پیروز باد


۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

/زنان در تظاهرات مصرWomen of the Egyptian Revolution. . .




بعد از استقبال  دوستان از عکسهای قبلی حالا تصاویری از حظور زنان در تضاهرات مصرکه برای دیدن تمام تصاویر به  سایت پایین میتوانید مراجعه 
 کنید. http://www.sawtalniswa.com/2011/02/women-of-the-egyptian-revolution/

۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

شهریار کوچولو : -فقط بچه‌هاند که می‌دانند . . .

شهریار کوچولو گفت: -سلام.
سوزن‌بان گفت: -سلام.
شهریار کوچولو گفت: -تو چه کار می‌کنی این‌جا؟
سوزن‌بان گفت: -مسافرها را به دسته‌های هزارتایی تقسیم می‌کنم و قطارهایی را که می‌بَرَدشان گاهی به سمت راست می‌فرستم گاهی به سمت چپ. و همان دم سریع‌السیری با چراغ‌های روشن و غرّشی رعدوار اتاقک سوزن‌بانی را به لرزه انداخت.
-عجب عجله‌ای دارند! پیِ چی می‌روند؟
سوزن‌بان گفت: -از خودِ آتش‌کارِ لکوموتیف هم بپرسی نمی‌داند!
سریع‌السیر دیگری با چراغ‌های روشن غرّید و در جهت مخالف گذشت .
شهریار کوچولو پرسید: -برگشتند که؟
سوزن‌بان گفت: -این‌ها اولی‌ها نیستند. آن‌ها رفتند این‌ها برمی‌گردند.
-جایی را که بودند خوش نداشتند؟
سوزن‌بان گفت: -آدمی‌زاد هیچ وقت جایی را که هست خوش ندارد.و رعدِ سریع‌السیرِ نورانیِ ثالثی غرّید.
شهریار کوچولو پرسید: -این‌ها دارند مسافرهای اولی را دنبال می‌کنند؟
سوزن‌بان گفت: -این‌ها هیچ چیزی را دنبال نمی‌کنند. آن تو یا خواب‌شان می‌بَرَد یا دهن‌دره می‌کنند. فقط بچه‌هاند که دماغ‌شان را فشار می‌دهند به شیشه‌ها.
شهریار کوچولو گفت: -فقط بچه‌هاند که می‌دانند پیِ چی می‌گردند. بچه‌هاند که کُلّی وقت صرف یک عروسک پارچه‌ای می‌کنند و عروسک برای‌شان آن قدر اهمیت به هم می‌رساند که اگر یکی آن را ازشان کِش برود می‌زنند زیر گریه...
سوزن‌بان گفت: -بخت، یارِ بچه‌هاست.